English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Constant dripping wear away the stone . <proverb> U قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
splash proof enclosure U حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
side band U ساید باند
sustained rate U سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
vaccine drops U قطرات واکسن
hydro sol U قطرات وذرات ریز اب درهوا
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
contra injection U تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
condensation cloud U ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
residence time U مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
continuing U مداوم
constant U مداوم
unremitting U مداوم
ongoing U مداوم
constants U مداوم
cyclic U مداوم
sequential U مداوم
continuous U مداوم
running U مداوم
persistent U پایا مداوم
running fire U اتش مداوم
durably U بطور مداوم
persistent inflation U تورم مداوم
endurance time U سرعت مداوم
life long education U اموزش مداوم
steady state growth U رشد مداوم
drum rolls U ضربات مداوم
drum roll U ضربات مداوم
sustaining growth U رشد مداوم
sustained rate U نواخت مداوم
sustained illumination U روشنایی مداوم
sustained fire U تیر مداوم
sustained fire U اتش مداوم
continuous illumination U روشنایی مداوم
discontinuous U غیر مداوم
fluctuate U تغییر مداوم
fluctuated U تغییر مداوم
halting U غیر مداوم
steadying U پی درپی مداوم
stand U دفاع مداوم
steady U پی درپی مداوم
fluctuates U تغییر مداوم
steadied U پی درپی مداوم
steadies U پی درپی مداوم
continuous fire U اتش مداوم
steadiest U پی درپی مداوم
straight pool billiard U بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
steady state U وضعیت بارشد مداوم
endurance time U سرعت حداکثر مداوم
continuous duty U کار مداوم یکنواخت
assiduity U توجه و دقت مداوم
stables U مداوم محک کردن
stable U مداوم محک کردن
one-night stands U رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
continuation U حرکت مداوم بسوی سبد
uninterrupted duty U کار مداوم غیر یکنواخت
yak U : بطور مداوم حرف زدن
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
ribbon switch U مبدل فشار مداوم به الکتریسیته
yaks U : بطور مداوم حرف زدن
one-night stand U رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
continuous strip camera U دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
lindy U رقص دارای حرکات سریع وجهشهای مداوم
continuous strip photography U عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
automatic terminal information service U ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
creeps U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creep U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
broadcast controlled air interception U نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
continuous strip imagery U عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
scans U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
continuous processor U دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com